حرفام با خودم !

یه جای خلوت برای زدن حرفایی که همه نباید بشنون!

حرفام با خودم !

یه جای خلوت برای زدن حرفایی که همه نباید بشنون!

...

ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه، تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنش، و نمیتونست بگه. دست کردم تو آکواریوم درش آوردم. شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن. دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو. اینقدر بالا پایین پرید، خسته شد خوابید. دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده. یعنی فکر کنم بیدار شده، دیده انداختمش اون تو، قهر کرده خودشو زده به خواب...!
این داستان رفتار ما با بعضی آدمای اطرافمونه. دوسشون داریم و دوستمون دارند، ولی اونارو نمیفهمیم؛ فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتار رو با اونا میکنیم..



دلم تنگ شده برای روزایی که نوشتن تو اینجا برام اوج کارم بود... با عشق... علاقه...

الان که دارم میبینم دیگه اون حسای چند سال پیشو هیچ وقت و هیچ کجا نمیتونم پیدا کنم. همه پر شدن از خودخواهی... همه... و حتی وقتی یکی سعی میکنه به فکرشون باشه و یا حتی خوب باشه ، اونه که به تمسخر کشیده میشه... اونه که مسخره میشه.. اونه که ازش سو استفاده میشه

حالم از این روزای خودم ، از حال این روزام ، آدمای اطرافم به هم میخوره...

کاش یا زود تموم بشه این روزا یا تموم بشه.