آزرده ترم گرچه کم آزارترم ، بی یارترم گرچه وفادار ترم. با هرکه وفا بیش نمودم افسوس ، از بخت بدم به چشم او خوارتم.
ادامه...
دیروز سر همین کوچه ایستاده بودم
نگاه کردم
خیالم راحت شد
«ورود ممنوع» نبود
آنقدر ذوق کردم
که توجه نکردم
به آن دو تابلوی به ظاهر بی خطر
که به طرز احمقانه و خطرناکی کنار هم بودند
«یک طرفه»
«بن بست»!
و اکنون ایستاده ام
اینجا
در انتهای این کوچه احمق!!
در انتهای این «خروج ممنوع!»
**************************
رو به دیوار می ایستم
در اندیشه پشت دیوار نیستم اما….
تو میگویی: “به تو چه؟!”
اما من پیش چشم تو ام!
و اگر لحظه ای نبینی مرا….
تو به دنبال چه میگردی؟
بهانه ای برای نماندن؟
لازم نیست!
بهانه ای برای شکستن؟
لازم نیست!
دیگر به خودم قول داده ام فریاد نزنم
آرام ایستاده ام
مثل یک مرد!
گریه نمیکنم
نه از بودن و نه از نبودن تو!
نمیخواهم به پایم بیفتی!
من برای ماندنت حتی خواهش نمیکنم
برای رفتنت نیز!
خواستی برو
خواستی بمان
اصلا “به من چه؟!”
خواستی برو خواستی بمون....
این خوبه
ولی به نظر من اگه واقعا دوسش داره باید دنبالش بره و نذاره که بره....
سلام لینک شدی
سلام!
مرسی از نظرت عزیزم مطالب تو هم عالین!
حتما بگو با چه اسمی لینکت کنم عزیز.بازم پیشم بیا....
سلام
یه وقتا یکی بهم گفت داری میری ته یه کوچه که برگشتی نداره ... ، به قول شما کوچه بن بست یه طرفه ...
این کوچه به ناکجا آباد بردم ... تهشم یه باتلاق بود که وقتی افتادم توش هرچی دست و پا زدم بیشتر فرو رفتم ...
الانم دقیقا نمیدونم کجام ...
تصمیم گرفتم این تابستون خودم و پیدا کنم ولی نمیدونم ...
خوب باشید ...
سلام از یزد
۱۶ سالمه
پروفایلو نمیخونی؟
سلام
چطوری؟خوبی؟
چه عجب شما برگشتین ..
خیلی شعر قشنگ و جالب و مهیجی بود .. اما انگار ,اقبت خوشی نداشت ... گاهی میشه قوانین رو هم زیر پا گذاشت .. فقط نباید بترسی
سلام
خوبی؟
چی رو باید چیکار کنی؟ سره دو راهی موندی؟
سلام آرام جان خیلی خوشحال شدم دوباره اومدی و آپ کردی بخدا خیلی خیلی خیلی دلم واست تنگ شده بود
اینقدر خوشحال شدم هنوز زیاد آپتو نخوندم حالا میرم میخونمش به طور کامل
د....و....س....ت....د....ا....ر...م
سلام
خوبی؟
این یه دوراهی ای که واقعا عبور ازش خیلی سخته ... ببین تو نقطه مشترک این دویی و نمی تونی به اختیار خودت قدم برداری .
همیشه حق رو در نظر بگیر و طرف حق باش .. من نمی دونم موضوع چیه اما دوست تو این دوره زمونه کم گیر میاد و دوست خوب هم کمیابه .. پس کاری بکن که عقلت علی رغم ندای درونیت بهت میگه ... قدمی هم برندار که بعدا پشیمون بشی و اگر هم می بینی نمی تونی کاری بکنی که هر دو ازت راضی باشن .. بکش کنار
وضعیتت خیلی بغرنجه ... شاید یه تصمیم اشتباه باعث بشه کسی که دوستش داری ازت برنجه ... کاش بیشتر توضیح میدای که این موضوع به دوطرف مربوط میشه یا نه ... شاید اینجوری می تونستیم راحت تر حلش کنیم ...
به هر حال برات ارزوی موفقیت میکنم
سلام!
قالب وبلاگتو عوض کن!
سلام
خوبی؟
خداروشکر که بالاخره اونجور که میخواستی قضیه فیصله پیدا کرد و دوستت رو از دست ندادی .... خوشحالم که به ندای درونت گوش کردی و اونجور که می خواستی شد ..
موفق باشی
بالای وبلاگت دیده نمیشه یه قالب دیگه بذار.
خواهش میکنم قالبتو عوض کن.
خیلی عالی بود!
ممنون